
اکنون، وقتش است در کلام خدا به سراغ فصل هشتم از کتاب رومیان برویم و به بررسی این رسالۀ محبوب و بینظیر پولس رسول بپردازیم که دربارۀ انجیل و همۀ جنبههای آن میباشد. ما در حال بررسی رومیان فصل ۸ هستیم که دربارۀ روحالقدس است. این ششمین بخش یا پیغام شمارۀ ۶ از مجموعه موعظههایی است که در آنها حیات و خدمت روحالقدس در ایمانداران را مطالعه و بررسی میکنیم و به کار روحالقدس در خودمان میپردازیم. من به خاطر همۀ سوءتعبیرها و سوءبرداشتهای نادرستی که در دنیای مسیحیت این زمانه دربارۀ روحالقدس وجود دارد تصمیم گرفتم این مجموعه پیغامها را موعظه بکنم. این روزها، روحالقدس را بسیار زشت و نادرست معرفی میکنند، بسیار به او توهین میکنند، بسیار او را محزون میکنند، بسیار او را خاموش میکنند، و اگر بخواهم به زبان کتابمقدس منظورم را بیان بکنم، باید بگویم بسیار به روحالقدس کفر میگویند. این روزها، اگر برنامههای تلویزیونی جنبش کَریزماتیک را تماشا بکنید و به صف طولانی اشخاصی که ادعا میکنند مسح روحالقدس بر آنها است نگاه بکنید، اصلاً نمیتوانید بفهمید کار روحالقدس چیست. از قرار معلوم، به نظر میرسد این اشخاص قربانی روحی ناپاک و نامقدس هستند و اصلاً مسح روحالقدس را ندارند. روحالقدس مردم را به افرادی دنیوی و نفسانی و خودستا و حیلهگر و خشن و بیمسوولیت تبدیل نمیکند. روحالقدس یک هدف دارد و آن یک هدف این است که مردم را مقدس بگرداند. پس، اگر کسی ادعا میکند مسح روحالقدس را دارد، باید پاکی و قدوسیت به وضوح و روشنی در او به چشم بیاید. این کار روحالقدس است. به این دلیل، نام او روحالقدس، یعنی روح مقدس، است.
در آن سه تکرار معروف، که در کتاب اشعیا ثبت شده است، اشعیا میشنود که فرشتگان خدا را اینچنین میپرستند و میستایند و میسرایند: «قدوس قدوس قدوس، خداوند لشکرها.» این تکرار سهگانه میتواند اشاره به خدای تثلیث باشد. قدوس است پدر، قدوس است پسر، قدوس است روحالقدس. به این دلیل، واژۀ قدوس سه بار تکرار میشود. فرشتگان تصدیق میکنند خدای تثلیث خدای قدوس است و کار روحالقدس در اصل این است که در آدمیزاد، در ما، قدوسیت بیافریند. برای درک بهتر این حقیقت، به رسالۀ رومیان فصل ۸ آیات ۱۴ تا ۱۶ نگاه بکنیم: «زیرا همۀ کسانی که از روح خدا هدایت میشوند ایشان پسران خدایند. از آنرو که روح بندگی را نیافتهاید تا باز ترسان شوید، بلکه روح پسرخواندگی را یافتهاید که به آن اَبّا، یعنی ای پدر، ندا میکنیم. همان روح بر روحهای ما شهادت میدهد که فرزندان خدا هستیم.» مانند سیزده آیۀ قبل، در این آیات نیز چندین بار به روحالقدس اشاره میشود. قبلاً هم گفتیم که در نامۀ برجستۀ پولس به رومیان این فصل به خدمت روحالقدس در زندگی ایمانداران میپردازد. اکنون، به نکتهای بازگردیم که این مجموعه موعظهها را با آن شروع کردیم: خدای پدر قدوس است، خدای پسر قدوس است، و روحالقدس قدوس است. در کتاب لاویان فصل ۱۹، خدای پدر میفرماید: «من، یهوه، خدای شما، قدوس هستم.» این حقیقت بارها در عهدعتیق تکرار میشود و خدا به قدوسیت خودش شهادت میدهد. پسر خدا در انجیل لوقا فصل ۱ قدوس نامیده میشود، و در وعدۀ تولدش کودک مقدس خوانده میشود. او در کتاب عبرانیان قدوس و بیعیب نامیده میشود. حالا سومین شخص تثلیث، یعنی روح خدا، به فرمودۀ رسالۀ رومیان ۱:۴، یکی از نامهایش روح قدوسیت میباشد. بنابراین، درست و بِجا است که قدوس قدوس قدوس توصیفگر خدای تثلیث باشد. هر سه شخص تثلیث قدوس هستند. هر سه شخص تثلیث مقدس، در ذاتشان و گوهرشان و جوهرشان، قدوسند. اما روحالقدس، که خدا است، کار مشخصی را در ایمانداران انجام میدهد و در آنها قدوسیت میآفریند. این کار روحالقدس است. این کار او را ما تقدیس شدن مینامیم که به معنی جدا شدن از گناه است، به این معنی که روحالقدس ایمانداران را مقدس یا به عبارتی شبیه عیسی مسیح میگرداند. کار روحالقدس به چشم دیده نمیشود. منظورم این است که این کار روحالقدس نیست که شما بلرزید و بیفتید و روی زمین پیچ و تاب بخورید یا در حالتی که ایستادید، از عقب روی زمین بیفتید یا زیر لب وِرد بخوانید یا دستانتان را در هوا پیچ و تاب بدهید. کار روحالقدس کار در روح و روان ما است، نه در ظاهر ما. کار روحالقدس کار دل است، یعنی او در دل و روح و روان ما عمل میکند. در عهدعتیق، میتوان گفت که کار روحالقدس آفرینش قدوسیت و خداترسی است. در عهدجدید، میتوان گفت کار روحالقدس این است که ایمانداران را شبیه عیسی مسیح بگرداند. پیغام عهدعتیق این است که ما مانند خدا باشیم. پیغام عهدجدید این است که ما مانند مسیح باشیم. عامل و کارگزار این شباهت و تبدیل روحالقدس است. چه بسا تنها آیهای که شفاف و روشن به این حقیقت اشاره میکند رسالۀ دوم قرنتیان ۳:۱۸ میباشد. من دربارۀ این آیه یک کتاب نوشتم. وقتی به من پیشنهاد شد که آیا میتوانم دربارۀ مهمترین آیۀ عهدجدید برای ایمانداران کتاب کوچکی بنویسم، پاسخ من این بود که «مطمئن نیستم که آیا اصلاً میدانم مهمترین آیه کدام است. به هر حال، یکی را میتوانم انتخاب بکنم.» من رسالۀ دوم قرنتیان ۳:۱۸ را انتخاب کردم: ما با چهرۀ بینقاب، بدون هیچ سد راهی، بیآنکه چیزی جلوی دید ما را بگیرد، روشن و زلال و شفاف، جلال خداوند را مینگریم. ما، چنان که به خداوند مینگریم، چنان که به جلال خداوند مینگریم، از جلال تا جلال به همان صورت تبدیل میشویم، که همگی کار خداوند است که روح است.
چنان که ما به خداوند مینگریم، روحالقدس ما را به شباهت مسیح تبدیل میکند و ما را از یک جلال به جلال دیگر میبرد: از جلال به جلال. این کار روحالقدس است. به همین دلیل، او به طور مشخص روحالقدس نام دارد، روح قدوسیت نام دارد و در ما قدوسیت میآفریند. همانطور که گفتم، در عهدعتیق، ایمانداران به شباهت خدا تبدیل میشدند و در عهدجدید به شباهت مسیح. این یعنی مسیر تقدیس شدن. الهیدانها این حقیقت را به این شکل توضیح میدهند: «در روند تقدیس شدن، روحالقدس عامل مؤثر است و کتابمقدس طریقی است که روحالقدس به وسیلۀ آن ما را تقدیس میکند.» اکنون، وقتش است این موضوع را بیشتر توضیح بدهم. شما باید درک بکنید که این کار روحالقدس هدف خدا در نجات و رستگاری ما است. این کار روحالقدس یک موضوع جانبی و در حاشیه نیست، بلکه هدف خدا در نجات و رستگاری ما این است که قومی قدوس و خداترس و شبیه مسیح بیافریند. این پاداش خواندگی از عالم بالا است. این هدف نجات و رستگاری است. این هدف در زمان عادلشمردگی ما به انجام نمیرسد؛ این هدف فقط زمانی به سرانجام میرسد که ما جلال مییابیم و در قدوسیت به کمال میرسیم. در این فاصله، کار روحالقدس این است که ما را در دوران حیاتمان بیشتر مقدس و مقدستر بگرداند تا زمانی که در آن دنیا به کمال قدوسیت میرسیم. برای درک این موضوع، لازم است کار خدا را از ابتدای آفرینش درک بکنیم. آفرینش انسان در تصویر خدا پیغام کتاب پیدایش فصل ۱ و ۲ میباشد. کتاب پیدایش فصل ۱ آیات ۲۶ و ۲۷ میفرماید: «خدا آدم را به صورت خود آفرید.» خدا انسان را به شباهت خودش آفرید، به یک هدف، و آن یک هدف این است که انسان خدا را مکشوف بکند، که جلال خدا را بازتاب بدهد، که شخصیت خدا را نشان بدهد، که جلال خدا را آشکار بسازد. در پیدایش فصل ۳، انسان سقوط میکند و این هدف نافرجام میماند، چون اکنون بشر گناهکار است و عاجز و ناتوان از اینکه جلال خدا را بازتاب یا نشان بدهد. به همین دلیل است که رسالۀ رومیان به ما میگوید همۀ ما از جلال خدا قاصر ماندیم. این حقیقت دربارۀ کل بشر سقوطکرده صادق است. ما نمیتوانیم کاری را که برای آن آفریده شدیم انجام بدهیم. ما در تصویر خدا آفریده شدیم تا جلال خدا را بازتاب و جلوه بدهیم. ولی ما در گناه سقوط کردیم و فاسد شدیم و بیراهه رفتیم و گمراه شدیم و تصویر خدا در ما خدشهدار و کج و معوج شد. حالا دیگر نمیتوانیم خدا را جلال بدهیم. اگر به تاریخ باستان، به تاریخ پس از آدم، نگاه بکنید، میبینید که تعداد کمی از این وضعیت فلاکتبار نجات یافتند و به راستی به انسانهایی تبدیل شدند که بتوانند جلال خدا را بازتاب بدهند. خنوخ یکی از آنها است که با خدا راه میرفت و در همان حال که با خدا راه میرفت، به آسمان برده میشود و طعم مرگ را نمیچشد. پسران شِیث نیز نسل خداشناسی بودند. از میان بشر معیوب و گمراه و فاسد، فقط چند نفر از چنین وضعیتی نجات یافتند. چند نسل بعد، خدا کل نژاد بشر را در طوفان غرق میکند، چون فقط هشت نفر از کل انسانهای آن روزگار جلال خدا را بازتاب دادند، فقط هشت نفر از میان میلیونها نفر! خدا وجود آدمیزاد را از صفحۀ روزگار پاک میکند و همهچیز را از نو شروع میکند. سقوط و فساد آدمیزاد اینچنین جدی و ریشهای است! سپس خدای پدر اراده میکند در اقتدار و حاکمیت و رحمت و مهربانی و قدرت الهی خودش با آن هشت نفر تصویر خدا را که به شکل مصیبتباری در آدمیزاد کج و معوج و خدشهدار شده بود ترمیم و گناهکاران را دگرگون بکند. این یک کار سطحی و ظاهری نیست. خدا، به قول معروف، ظاهر ما را با سُرخاب و سفیداب آراسته نمیکند. خدا به ظاهر ما بسنده نمیکند، در باطن و درونمان باید اتفاقی روی بدهد. خدا باید آدمیزاد را دوباره بیافریند تا آدمیزاد بتواند جلال خدا را نشان بدهد.
پطرس این حقیقت را با کلامی بسیار مهم و بسیار شفاف بیان میکند. پطرس در رسالۀ دوم پطرس ۱:۴ میفرماید: «از فسادی که در جهان است خلاصی یابید.» شما از معیوب بودن نجات یافتید، شما از گمراهی و انحراف نجات یافتید، شما با شریک شدن در ذات الهی از این وضعیت نجات یافتید. عجب حقیقتی! ما شریک ذات الهی هستیم! با تولد تازه، خدا ذات خودش را به شما هدیه میدهد. این هدف و مقصود نجات است. هدف خدا در نقشۀ رستگاری بشر این است که آدمیزاد را بازسازی بکند تا آدمیزاد بتواند خدا را جلال بدهد. هدف نجات این است که وضعیت سقوط بشر را وارونه بکند و به انسان توانایی ببخشد تا خدا را جلال بدهد. به این هدف، خدا باید انسان را دوباره بیافریند. انسانها باید از لحاظ روحانی دوباره متولد بشوند. انسانها باید صاحب ذات و سرشت تازه بشوند، باید به انسانهای جدیدی تبدیل بشوند. به زبان کتابمقدس، آدمیزاد باید تولد تازه پیدا بکند. اگر کسی در مسیح است، او خلقت تازه است. این فرمودۀ رسالۀ دوم قرنتیان ۵:۱۷ میباشد. کل این فرآیند کار روحالقدس است. ما صلیب عیسی مسیح را گرامی میداریم که باید هم گرامی بداریم. ما محبت خدا و عظمت خدا را گرامی میداریم. ما در حمد و ستایش خدا سرود میخوانیم. ما دربارۀ صلیب عیسی مسیح سرود میخوانیم که البته باید هم بخوانیم. اما در میانۀ همۀ اینها فراموش میکنیم که عامل مؤثر و منبع الهی برای خلقت تازه روحالقدس است.
تدبیر و برنامۀ خدا این است که گناهکاران فاسدی را که نمیتوانند خدا را جلال بدهند و اصلاً ظرفیتش را ندارند و از توانایی جلال دادن خدا قاصرند و تصویر الهی در آنها خدشهدار شده است دگرگون بکند. تصویر خدا به اندازهای در انسان خدشهدار شده و از شکل و ریخت افتاده که بدون تولد تازه هیچ انسانی نمیتواند خدا را جلال دهد. انسانهای بدون تولد تازه، که تصویر خدا در آنها معیوب و ناقص باقی میماند، از هدفی که خدا آنها را آفریده قاصر میمانند و زندگی آنها بیفایده خواهد بود. در نتیجه، خدا آنها را در زبالهدان عالم هستی تلنبار خواهد کرد که همانا دوزخ سوزانی به نام گِهِنا است که همان جهنم میباشد. گِهِنا در زبان عبری نام زبالهدانی شهر اورشلیم بود. انسانها تا ابد در جهنم میسوزند، چرا که بیثمر و بیفایده هستند و امکانی برای نجات از جهنم برای آنها وجود نخواهد داشت. این کج و معیوب بودن تصویر خدا در انسان چقدر جدی است! آنقدر جدی است که بشر بیفایده و بیاستفاده را به زبالهدان میاندازد که تا ابد در آتش بسوزد. اما نقشۀ رستگاری این است که خدا شماری از همین انسانها را نجات بدهد، آنها را بازسازی بکند، به آنها حیات تازه ببخشد، به آنها تولد تازه ببخشد، آنها را دوباره بیافریند، آنها را بازیابی بکند، آنها را تبدیل و دگرگون بکند، در آنها یک دگردیسی روحانی به وجود بیاورد، و آنها را شریک ذات الهی بگرداند، که این کاری است کارستان! این تدبیر و برنامۀ خدا است. خدا خودش آغازگر این طرح و برنامه است. وقتی خدا دست به کار میشود، شخصی که به راستی تولد تازه پیدا میکند و شریک ذات الهی میگردد به شباهت چه کسی درمیآید؟ پاسخش یک نام است: عیسی مسیح. خدا برای دگرگونی ما پیشقدم میشود و هدف به شباهت عیسی مسیح درآمدن است. وقتی شما به عیسی مسیح مینگرید، تصویر کامل خدا را در کالبد انسان میبینید. آیا عیسی مسیح خدا را جلال میدهد؟ انجیل یوحنا ۱:۱۴ میفرماید: «جلال او را دیدیم.» این جلال چه جلالی است؟ «جلالی شایستۀ پسر یگانۀ پدر.» عیسی مسیح خدا را به شکلی بینظیر و بیمانند جلوه میدهد، جلوهای که فقط مخصوص عیسی مسیح است. اگر میخواهید کار کامل و عالی روحالقدس را در یک نفر ببینید، به عیسی مسیح نگاه بکنید. این کلام خود مسیح است که میفرماید هر کاری که انجام میدهد کار روحالقدس در او است. عیسی مسیح، در کمال فروتنی، همۀ اختیارها و امتیازهای الهی خودش را کنار میگذارد و خودش را به ارادۀ پدر و کار روحالقدس میسپارد تا همۀ کارهایش به قدرت روحالقدس باشد. حتی تقدیم خودش به دست مرگ و حتی رستاخیز از مردگان کار روحالقدس است. عیسی مسیح سرمشق و نمونۀ کاملی از کار روحالقدس میباشد، کاری که نتیجه و ثمرهاش این میشود که آدمیزاد را به کمال میرساند. یک انسان کامل شبیه چه کسی است؟ یک انسان کامل شبیه عیسی مسیح است. به همین دلیل، وقتی شما به آسمان میروید، بدنی خواهید داشت مانند بدن پرجلال مسیح. شما مانند مسیح خواهید بود، چون او را در جلال کامل میبینید و روزی که او را در جلال کامل میبینید، شبیه او میشوید. هدف این است. هدف رستگاری ما چیست؟ اینکه خدا انسانها را به شباهت مسیح از نو بیافریند. البته به این نکته توجه بکنیم که ما تبدیل به خدا نمیشویم. ما همیشه انسانهای جلالیافته باقی خواهیم ماند، ولی، ما تا جایی که انسان ظرفیت جلال یافتن دارد، مانند عیسی مسیح خواهیم شد. ما در کالبد انسان و در تصویر خدا انسانهای کاملی خواهیم بود. این فرآیند را خدا آغاز میکند، عیسی مسیح آن را آشکار میکند، و روحالقدس آن را مؤثر میسازد. در نهایت، به فرمودۀ آیۀ ۱۱، این روحالقدس است که ما را از مردگان قیام میدهد. این حقیقت را در همین فصل کتاب رومیان بررسی کردیم. روحالقدس ما را برای جلال یافتن قیام میدهد. این روحالقدس است که ما را برای جلال یافتن قیام میدهد و در نهایت ما را شبیه مسیح میگرداند. سرانجام، ما کاملاً بازسازی میشویم و جلال پیدا میکنیم و تا ابد به انسانهای کامل و عادل و قدوس تبدیل میشویم. اما، در این فاصله، روحالقدس ما را در این دنیا نگه میدارد تا ما بشارت بدهیم. خدا اراده نموده تا ما منبعی باشیم برای بشارت به دنیا. در این فاصله که ما در این کرۀ خاکی زندگی میکنیم، روحالقدس ما را در روند تقدیس شدن پیش میبرد. این فرمودۀ رسالۀ دوم قرنتیان ۳:۱۸ است که ما از یک جلال به جلال بعدی میرویم. بعد، وقتی شما به آسمان میروید، در یک چشم به هم زدن، بیدرنگ، به کمال میرسید. اما، در این فاصله، روحالقدس فرآیند تقدیس شدن ما را پیش میبرد. روحالقدس این فرآیند را با تولد تازۀ ما آغاز میکند. ما از روح متولد میشویم. روحالقدس ما را تولد تازه میبخشد. این روحالقدس است که به ما حیات تازه میبخشد. این روحالقدس است که ما را از فساد و انحراف و گمراهی و شرارتمان نجات میدهد. این روحالقدس است که ما را نجات میدهد تا ما که بدبخت و بیچاره و بیامید، معیوب و ناقص، هستیم در زبالهدان انداخته نشویم، که تا ابد در جهنم هلاک نشویم. روحالقدس ما را نجات میدهد و به ما حیات تازه میبخشد و ما را از نو میآفریند. او عامل مؤثر در این تولد تازه و خلقت تازه است که به وسیلۀ کلام خدا، کتابمقدس، به ما حیات میبخشد. ما به وسیلۀ حقیقت کلام خدا تولد تازه پیدا میکنیم. ما با حقیقت کلام خدا تقدیس میشویم. این کار روحالقدس است. او ما را نیز جلال خواهد داد. پس روحالقدس به ما تولد تازه میبخشد، ما را تقدیس میکند، و ما را به جلال میبرد. به عبارتی، این روحالقدس است که بشر رستگار و کمالیافته را به خدا تقدیم میکند. بنابراین، ما با این تصویر کلی آشنا شدیم که کار روحالقدس این است که تصویر خدا را در انسان بازسازی بکند. سرانجام، وقتی ما به جلال میرویم و در آسمان به کمال میرسیم، آن زمان است که شبیه مسیح میشویم. اما، در این فاصله، در این حیات زمینی، کار روحالقدس این است که ما را از یک جلال به جلال بعدی و جلال بعدی ببرد. یک نکتۀ دیگر نیز وجود دارد که دلم میخواهد آن را درک بکنید. این نکته را کمی توضیح میدهم.
آیا برای شما سوال است که عهدعتیق دربارۀ تقدیس شدن چه میفرماید؟ شما آیهای را در عهدعتیق پیدا نمیکنید که تعلیم بدهد هدف تقدیس شدن این است که شما شبیه مسیح بشوید، چون طبیعی است که ایمانداران در عهدعتیق مسیح را ندیده بودند. در نتیجه، وقتی دربارۀ تقدیس شدن در عهدعتیق صحبت میکنید، عبارتی که باید به کار ببرید «خداگونه یا مانند خدا» است. در عهدعتیق، مقصود این است که مردم شبیه خدا بشوند. برای نمونه، در کتاب لاویان، که یکی از کتابهای مهم و کلیدی در این زمینه است، از فصل ۱۱ و شاید هم کمی قبلتر از فصل ۱۱ تا فصل ۲۰، در این ده فصل و اندی، این جمله را میشنوید: «مقدس باشید، زیرا من قدوس هستم.» این جمله بارها و بارها تکرار میشود. خداگونه باشید، شبیه خدا باشید، مانند خدا قدوس باشید. اما این چطور ممکن است؟ کتاب لاویان در چندین آیه در این مورد درک و بینشی مهم و اساسی به ما میدهد. من به دو نمونه اشاره میکنم. لاویان فصل ۲۰ آیۀ ۷ جملۀ آشنایی را بیان میکند: «مقدس باشید، زیرا من یهوه خدای شما هستم [و من قدوس هستم].» سپس آیۀ ۸ میفرماید: «و فرایض مرا نگاه داشته، آنها را بهجا آورید. من یهوه هستم که شما را تقدیس مینمایم.» آیا منظور این آیه را درک میکنید؟ تقدیس کردن کار خداوند است، به شرطی که ما مطیع او باشیم. یعنی خدا میفرماید باید فرایض مرا بشناسید و آنها را بهجای آورید. پس در اینجا باز هم خداوند به وسیلۀ کلامش قوم خودش را تقدیس میکند، حتی در عهدعتیق. خدا کلامش را به قومش میدهد و آنها باید از کلام خدا اطاعت بکنند و فرمایش خدا را بهجای بیاورند تا خداوند به این وسیله قوم خودش را تقدیس بکند. در کتاب لاویان فصل ۲۱ آیۀ ۸ خداوند دوباره تکرار میکند: «برای تو مقدس باشد، زیرا من، یهوه، که شما را تقدیس میکنم، قدوس هستم.» باز هم خداوند میفرماید: «میخواهم شما مقدس باشید، چون من قدوس هستم و من شما را تقدیس خواهم کرد، به شرطی که به کلام من ایمان بیاورید و مطیع کلام من باشید.» کلام خداوند وسیلۀ تقدیس شدن ما است. حالا این حقیقت را کمی بیشتر توضیح میدهم. برای درک آموزۀ تقدیس شدن در عهدعتیق، باید یک حقیقت پایه را درک بکنید: در فرآیند تقدیس کردن، خدا از طریق روحالقدس وارد عمل میشود تا قومی بیافریند که شباهت خانوادگی داشته باشند، تا قومی بیافریند که مانند خدا باشند. در موعظۀ بالای کوه، در انجیل متی فصل ۵ آیۀ ۴۵ خداوند میفرماید: «مانند پدر آسمانیتان باشید.» اگر دشمنان خودتان را ببخشید، اگر کسانی را که به شما ضرر میرسانند ببخشید، مانند پدر آسمانیتان خواهید بود. این دیدگاه عهدعتیق نسبت به تقدیس شدن است: مانند خدا باشید. آیۀ دیگر نیز در همان موعظۀ بالای کوه در انجیل متی فصل ۵ میفرماید: «پس شما کامل باشید، چنان که پدر شما که در آسمان است کامل است.» اگر شما متعلق به خدا هستید، اگر شما فرزند خدا هستید، در شما یک شباهت خانوادگی وجود دارد. این اصل و اساس درک آموزۀ تقدیس شدن در عهدعتیق است. تقدیس شدن در عهدعتیق در رابطۀ واقعی با خدایی که با قومش عهد میبندد معنا پیدا میکند. این رابطه، که بر پایۀ عهد است، یک رابطۀ خانوادگی است. شما عضو خانوادۀ الهی میشوید و هدف تقدیس شدن این است که شما را بیشتر و بیشتر مانند پدرتان بگرداند. این معنی تقدیس شدن در عهدعتیق است، اینکه خداگونه بشویم، مانند خدا بشویم. این معنی خداگونه شدن است. هدف این است که تصویر الهی در ما بازسازی بشود.
حالا اتفاقی که در عهدجدید روی میدهد اتفاق بسیار مهمی است، اما درک آن آسان میباشد. در عهدجدید، چندان تأکید نمیشود که ما مانند خدا باشیم، بلکه باید مانند مسیح باشیم. علتش چیست؟ آیا فرقی وجود دارد؟ خیر. عیسی مسیح تصویر و مظهر کامل انسانی است که کاملاً شبیه و مانند خدا است. او یک انسان کامل است و مانند خدا. انجیل یوحنا ۱:۱۴ میفرماید: «جلال او را دیدیم.» عیسی مسیح مانند خدا است، پُر از فیض و راستی. این کار روحالقدس است. روحالقدس مردمانی را که مانند خدا هستند شبیه مسیح میگرداند. تقدیس شدن مساوی است با مانند خدا بودن و مانند خدا بودن مساوی است با شبیه مسیح بودن. این یعنی قدوسیت، یعنی جدا شدن از گناه به قصد شبیه شدن به خدا، به قصد شبیه شدن به مسیح. واقعیت شگفتانگیز زندگی مسیح در این کرۀ خاکی این است که شما ببینید مانند خدا بودن چگونه است، تا ببینید چگونه یک انسان میتواند تمامعیار مانند خدا باشد. عیسی مسیح سرمشق و نمونه است. به این دلیل، پولس رسول میگوید: «اقتدا به من نمایید، چنان که من نیز به مسیح اقتدا میکنم.» به همین دلیل است که عیسی مسیح میفرماید: «مرا پیروی کنید. من سرمشق هستم.» در گذشته، خدا سخن گفت و خودش را از طریق نویسندگان عهدعتیق مکشوف نمود. اما، در این روزهای آخر، به فرمودۀ رسالۀ عبرانیان فصل ۱: «به ما به وساطت پسر خود متکلم شد که فروغ جلالش و خاتم جوهرش بوده.» وقتی یک نفر به من میگوید: «دلم میخواهد مانند خدا باشم. مانند خدا بودن به چه شکلی است؟» به او میگویم: «مانند خدا بودن دقیقاً یعنی مانند عیسی مسیح بودن است.» آیا دلتان میخواهد خدا را در کالبد انسان ببینید؟ به عیسی مسیح بنگرید. به همین دلیل، رسالۀ دوم قرنتیان ۳:۱۸ به ما میگوید به جلال خداوند بنگریم، چون او معیار قدوسیت و تقدیس شدن است. وقتی این دیدگاه ملکۀ ذهنمان میشود و برای ما روشن و شفاف میگردد، آنگاه، روحالقدس ما را از یک جلال به جلال بعدی میبرد، حتی در این زندگی زمینی. معجزۀ الهی تولد تازه به دست روحالقدس صورت میگیرد. معجزۀ الهی جلال یافتن به دست روحالقدس صورت میگیرد. در این فاصله، معجزۀ الهی تقدیس شدن نیز به دست روحالقدس صورت میگیرد که به خودی خودش فرآیندی معجزهآسا است.
روحالقدس دربارۀ عیسی مسیح با ما سخن میگوید. حتماً کلام مسیح را در آن بالاخانه به یاد دارید؟ روحالقدس دربارۀ عیسی مسیح با شما سخن خواهد گفت. چرا؟ چون فقط زمانی که به مسیح مینگرید، مظهر کامل خدا را میبینید. فقط وقتی به مسیح مینگرید، درک میکنید مانند خدا بودن و قدوسیت و تقدیس شدن یعنی چه. وقتی شما به آن کمال مطلق در کالبد انسان مینگرید، او به یک نمونه و سرمشق و معیار تبدیل میشود تا روح خدا شما را بنا بر آن نمونه و سرمشق و معیار شکل بدهد. حالا وقتی یک نفر میگوید: «من مسح روحالقدس را دارم،» پس او که این ادعا را میکند باید دقیقاً مانند مسیح باشد. این کار روحالقدس است در تکتک ایمانداران. هدف روحالقدس این است که پسران خدا بیافریند، فرزندانی که شباهت خانوادگی دارند و شبیه پدرشان هستند و شبیه برادرشان، عیسی مسیح، که عار ندارد برادرشان خوانده بشود. این هدف مرگ و رستاخیز مسیح است. هدف مرگ مسیح، هدف رستاخیز مسیح، این است که مسیح پس از مهیا نمودن کفارۀ کامل برای گناهان به آسمان بازگردد و روحالقدس را بفرستد. هدف مرگ و رستاخیز مسیح این است که مسیح روحالقدس را بفرستد تا روحالقدس به ایمانداران مسیح تولد تازه ببخشد و آنها را تقدیس بکند و به جلال ببرد. حرف ما اینجا دربارۀ خانواده و شباهت خانوادگی است. شما در رسالۀ رومیان فصل ۸ متوجه میشوید موضوع اصلی این است که روحالقدس ما را فرزندخوانده میگرداند. آیۀ ۱۴ به پسران اشاره میکند. آیۀ ۱۵ به روح پسرخواندگی اشاره میکند. آیۀ ۱۶ از فرزندان خدا نام میبرد. حرف حرف عضو خانواده بودن است. حرف حرف عهدی است که خدا با شما میبندد و رابطهای که با شما برقرار میکند و شما را عضو خانوادۀ الهی میگرداند. حالا کار روحالقدس این است که شما را شبیه بقیۀ اعضای خانواده بگرداند، شما را شبیه پدرتان و شبیه برادر کامل و بینقصتان بگرداند. بحث بحث شباهت خانوادگی است. جان کالوین، الهیدان نامدار و برجسته، گفته است: «هدیۀ پسرخواندگی والاترین امتیاز و افتخار در رستگاری ما و کار اصلی روحالقدس است.» به گفتۀ جان کالوین، این کار اصلی روحالقدس است. بله، واقعاً که اینطور است. در واقع، من این جرأت را به خودم میدهم که بگویم روحالقدس حتی کتابمقدس را الهام بخشید تا وسیلهای باشد برای تقدیس کردن و جلال دادن یک قوم، یعنی قوم خدا. کتابمقدس، خودش، هدف نیست، بلکه وسیلهای است برای یک هدف. والاترین امتیاز و افتخار در رستگاری ما این است که فرزندان خدا بشویم. هدف این است و این کار اصلی روحالقدس است که با تولد تازه بخشیدن و جلال دادن و در این فاصله با تقدیس نمودن قومش ما را فرزندان خدا میگرداند تا به این وسیله شهادت ایمان ما باورپذیر باشد. این دلیل حضور ما در این دنیا است.
این حقیقتی پرقدرت و زیربنایی است که ما باید از آن باخبر باشیم. پولس نه فقط در رسالۀ رومیان بلکه در انتهای فصل ششم رسالۀ دوم قرنتیان با نقلقول از کتاب اشعیا به ضرورت و اهمیت درک این حقیقت اشاره میکند: «خداوند میگوید: از میان ایشان بیرون آیید و جدا شوید و چیز ناپاک را لمس مکنید تا من شما را مقبول بدارم و شما را پدر خواهم بود و شما مرا پسران و دختران خواهید بود؛ خداوند قادر مطلق میگوید.» خدا یک خانواده تشکیل میدهد. خدا یک خانواده را رستگار میکند. خدا یک خانواده را تولد دوباره میبخشد تا در تصویر و شباهت خدا بتوانند جلال خدا را جلوه بدهند. برای اینکه تصویر خدا در ما بازسازی شود ما باید بازآفرینی بشویم. ما باید دوباره متولد بشویم. این دلیل تولد تازه و خلقت تازه است. این حقیقت به شما کمک میکند تا ماهیت فرزندخواندگی را درک بکنید. شما احتمالاً به خودتان میگویید: «بسیار خوب، آیۀ ۱۵ از فرزندخواندگی میگوید. ولی فرزندخواندگی کلاسش پایین است.» شما این را میگویید، چون در روزنامه خبری را میخوانید که خانوادهها بچهها را به فرزندخواندگی میپذیرند، ولی بعد آنها را نمیخواهند و سوار هواپیما و کشتی میکنند و پس میفرستند. عجب! این حرف همیشگی مردم است که میگویند ما نمیدانیم چه بچهای قسمتمان خواهد بود. بله، شما تمام مراحل قانونی را طی میکنید و بچهای را به فرزندی قبول میکنید، ولی نمیتوانید دل آن بچه را عوض بکنید. دیگر هرچه نصیبتان بشود همان است! شاید همهچیز مطابق میل شما پیش نرود و کودکی که او را به فرزندی قبول میکنید مصیبت و فاجعه و خانمانسوز باشد، چون شما واقعاً بر درون و باطن او اختیاری ندارید، فقط میتوانید کارهای قانونی را انجام بدهید. اما باید این را درک بکنید که وقتی کتابمقدس دربارۀ فرزندخواندگی صحبت میکند، کلامش به قدری جامع و کامل و تمامعیار است که دهان همۀ منتقدان را میبندد. کمی در این مورد توضیح میدهم. در قرن اول میلادی، اگر کسی به فرزندخواندگی پذیرفته میشد، فرزندی کلاسپایین نبود، برعکس، یک فرزند کلاسبالا به حساب میآمد. این یک اصل ابتدایی است که وقتی صاحب نوزادی میشوید، آن نوزاد هرچه که هست دیگر به قول معروف بیخ ریشتان بسته است! این یک واقعیتی است. شما به فرزند خودتان نگاه میکنید و میگویید: «ای کاش کمی عقل در سر این بچه بود! ای کاش کمتر شیطونی میکرد، ای کاش کمی آرام و قرار داشت. اما همینی است که هست، دیگر کاری نمیشود کرد!» من با پدرها و مادرهای زیادی صحبت کردم و میدانم اگر به آنها یک فهرست میدادند و میپرسیدند دلشان میخواهد کودکشان چه مشخصاتی داشته باشد، با کمال میل مشخصات مورد علاقهشان را از آن فهرست انتخاب میکردند. در واقع، به همین دلیل است که کسانی که به بانک اهدای اِسپرم مراجعه میکنند تا اِسپرم بخرند درخواستشان این است که سابقۀ ژنتیکی صاحب اِسپرم را بررسی بکنند تا بتوانند بچۀ دلخواهشان را داشته باشند و به قولی مثلاً میخواهند ویژگیها و خصوصیات آن بچه را خودشان مدیریت بکنند. اما واقعیت این است که وقتی شما صاحب بچهای میشوید، دیگر همینی است که هست! و البته مشکلی هم نیست، شما این واقعیت را درک میکنید و این بچه را دوست خواهید داشت. اما، در زمانهای قدیم، معمولاً پسرها را به فرزندی قبول میکردند و اینگونه نبود که بچههای خیابانی را به فرزندی بپذیرند. اینگونه نبود که مردم فرشتۀ نجات بچههای خیابانی بشوند و به آنها پناه بدهند. در دوران قدیم، وقتی میخواستند پسری را به فرزندی قبول کنند، پسری را فرزندخواندۀ خودشان میکردند که قابلیتها و تواناییها و استعدادهایش نسبت به فرزندان خودشان بیشتر بود. پس فرزندخواندگی یک کار باکلاس به حساب میآمد. پدری که پسری را به فرزندخواندگی قبول میکرد مخصوصاً کسی را انتخاب میکرد که او بتواند نام پدرخواندهاش را زنده نگه بدارد و وارث اموال و داراییهای او بشود. با این کار، شما به قولی امور مالی خودتان را سر و سامان میدادید! شما یک جوان شریف را به فرزندی قبول میکنید تا پسرخواندۀ شما بشود. این پسر اصلاً و ابداً حقیر و پایینرتبه نیست. گاهی نیز دخترها را به فرزندی قبول میکردند، ولی معمولاً دست روی پسرها میگذاشتند، چون این پسرها بودند که مسوولیت ادارۀ اموال و داراییها را به عهده میگرفتند. این یک اتفاق معمول و متداول بود. شما پسری را انتخاب میکنید که به خاطر تواناییها و قابلیتهای چشمگیرش بتواند نمایندۀ خانوادۀ شما باشد و آیندۀ خانواده را مدیریت بکند و وارث اموال خانواده بشود. این پسرخوانده نور دیدۀ پدر بود، شادی دل پدر بود. پدر همۀ توجهش به او بود، بهترین امکانات تحصیلی و آموزشی را برای او فراهم میکرد. او دُردانۀ پدر بود، حتی دُردانهتر و عزیزکردهتر از پسر خودش. این پسرخوانده حتی گاه بیشتر از سایر فرزندان نشان از پدر خودش داشت و به قول معروف تصویر کاملی از این مَثَل بود که «پسر کو ندارد نشان از پدر، تو بیگانه خوانش، مخوانش پسر!»
جانِ کلام این است: شما فرزندخوانده هستید و این فرزندخواندگی انتخاب و گزینش الهی است. اما اینگونه نیست که شما پیش از فرزندخواندگی شخصی شریف و نجیبزاده و والامنش بودید و خدا بدون شما نمیتوانست ملکوت خودش را اداره بکند! خیر، با گزینش مقتدرانه و الهی، خدا من و شما را ممتاز میگرداند و به ما حق تقدم میدهد. الان این مطلب را بیشتر برای شما توضیح میدهم. فرزندخواندگی در دوران امپراتوری روم یک رویداد کاملاً رسمی و دشوار بود، چون، در قانون رومیان، رسمی وجود داشت به نام قدرت پدر که در لاتین potestas patria «پاتریا پوتِستاس» نام دارد. «قدرت پدر» به این معنا است که پدر در خانواده صاحب قدرت و اقتدار مطلق است. در امپراتوری روم، پدر خانواده کاملاً صاحباختیار بود که به قول معروف از شرّ فرزندانش در همان سن کودکی و خُردسالی خلاص بشود و اگر دلش میخواست، حتی میتوانست آنها را بکشد. پدر بر فرزندانش اختیار مطلق داشت. در خانوادههای رومی، پسر خانواده هرگز به سنی نمیرسید که بتواند از خودش استقلال داشته باشد و زیر سایۀ قدرت پدرش نباشد. پسر، به هر سنی هم که میرسید، حتی وقتی ازدواج میکرد، همیشه قدرت مطلق پدرش بر او اقتدار داشت. پدر صاحباختیار و مالک پسر و دختر خودش بود. این رسم روند فرزندخواندگی را بسیار مشکل میکرد، چون اگر دلتان میخواست پسری را به فرزندی قبول بکنید، شما پسری را میخواستید که نظارت بر حرفه و پیشه و اموال و دارایی و تأمین آیندۀ خانواده را به دست او بسپرید. اما چطور میتوانستید پدرش را راضی بکنید که او را به شما بسپرد؟ اگر آن پسر اینقدر نجیب و شریف و ممتاز و دلخواه شما است، چطور میتوانید پدرش را راضی بکنید که او را به شما بدهد؟ اینجا است که یک سری معامله و داد و ستد صورت میگیرد. آن پسر باید به شکل رسمی و قانونی از «پاتریا پوتِستاس» یا قدرت و اقتدار مردی که پدر واقعیاش است بیرون بیاید و زیر قدرت و اقتدار پدرخواندهاش قرار بگیرد. یعنی این دو قدم باید برداشته شود. بسیار جالب! قدم اول در زبان لاتین mancipatio «مانسیپاتیو» میباشد که به این معنا است: «از والدین کودک سلب اختیار کردن.» این کار طی یک مراسم فروش نمادین صورت میگرفت. واقعاً یک ترازو و چند سکۀ مِسی میآوردند و این مراسم و فروش نمادین را سه بار برگزار میکردند. پسر را میآوردند و پول را در ترازو میگذاشتند. بار اول، پدر پسر او را بازمیگرداند و میگفت: «نه، نه، پسرم را نمیدهم.» یکبار دیگر همین کار را تکرار میکردند و پول را روی ترازو میگذاشتند و دوباره پدر از سپردن پسرش خودداری میکرد. این کار نشانۀ بیمیلی و اکراه پدر بود و نشان میداد که پدر نمیخواهد فرزندش را دور بیندازد و به اصطلاح از دست پسرش خلاص بشود. اما، بار سوم، او دیگر پسرش را بازنمیگرداند و از سرپرستی فرزندش سلب اختیار میشد و آن پسر از زیر قدرت و اقتدار پدر خودش بیرون میآمد. پس از آن، مراسم دیگری برگزار میشد که در زبان لاتین vindicatio «ویندیکاتیو» میباشد. پدرخواندۀ آن پسر نزد حاکم شهر یا مجری قانون میرفت که یک مقام رسمی در امپراتوری روم به حساب میآمد. این شخص عهدهدار کارهای قانونی بود تا پسر را از یک خانواده عضو خانوادۀ دیگر بگرداند. این مرحله که انجام میشد، روند فرزندخواندگی تکمیل میگشت، کاملاً رسمی و قانونی.
در روند فرزندخواندگی، چهار اتفاق روی میدهد که بسیار مهم است. ابتدا، شخصی که به فرزندی پذیرفته میشود همۀ حق و حقوق خودش را در خانوادۀ قبلیاش از دست میدهد. او دیگر حق و حقوقی ندارد و اصلاً دیگر در آن خانوادۀ قبلی وجود ندارد. حالا در خانوادۀ جدیدش او صاحب همۀ حق و حقوق میگردد. او نمیتواند به خانوادۀ قبلی بازگردد و چیزی از آنها بگیرد. کسی که فرزندخوانده میشود با گذشتۀ خودش کاملاً قطع رابطه میکند و پسر شرعی و قانونی خانوادۀ جدیدش میشود و صاحب حق و حقوق میگردد. اتفاق دوم این است که او وارث اموال پدر جدیدش میشد. اصلاً این فرزندخواندگی به همین دلیل انجام میشد. وقتی او وارث اموال و دارایی پدر جدیدش میشد، حتی، بعد، اگر پسران دیگری از آن پدر به دنیا بیایند، نمیتوانند بر حق و حقوق آن فرزندخوانده ادعایی داشته باشند، زیرا آنها فرزندان خونی هستند، نه پسرخوانده. تولد سایر پسران در حق و حقوق پسرخوانده تأثیری ندارد. حالا به اتفاق سوم خوب دقت بکنید. اتفاق سوم این است که زندگی گذشتۀ این پسرخوانده کاملاً محو میشود، انگار هیچگاه صاحب آن زندگی نبوده است. در لحظه، همۀ قرض و بدهی او باطل میشود. هر سوءسابقهاش از بین میرود. اصلاً انگار با فرزندخوانده شدن دوباره متولد میشود. همۀ گذشتۀ او پاک میشود. او به شخص تازهای تبدیل میشود که زندگی تازهای را شروع میکند. اتفاق چهارم این است که این پسرخوانده در چشم قانون، تمام و کمال و برای همیشه، پسرِ پدرِ تازه میشود. آیا به نظرتان همۀ این اتفاقها شبیه نجات یافتن شما نیست؟ این سیمای فرزندخواندگی دقیقاً تصویر نجات ما است. همۀ حق و حقوق ما در خانوادۀ قبلی و پدر قبلیمان، یعنی شیطان، باطل میشود. ما صاحب حق و حقوق تازه میشویم و در خانوادۀ جدیدمان پسر کاملاً شرعی و قانونی میگردیم. ما وارثان مسیح میشویم، ما، همارث با مسیح، میراثدار همۀ داراییهای پدر آسمانی میگردیم. ما وارث داراییهای پدر میشویم. همهچیز در زندگی گذشتۀ ما محو و ناپدید میشود. مگر نه اینکه همۀ قرضهای ما روی صلیب عیسی مسیح باطل شدند؟ مگر نه اینکه ما پسران واقعی هستیم؟ مگر نه اینکه ما تا ابد پسران واقعی پدر جدیدمان هستیم؟ چه حقیقت زیبا و شگفتانگیزی!
اگر هنوز این موضوع به نظرتان سطحی و کمعمق به چشم میآید، الان وقتش است برای درک بهتر این موضوع به شما کمک بکنم. شما کودکی را به فرزندی قبول میکنید، ولی باید این را درک بکنید که وقتی کودکی را به فرزندی قبول میکنید، نمیتوانید ذات و سرشت آن کودک را عوض بکنید. این یک مشکل همیشگی است که مردم میگویند: «ما این بچه را به فرزندی قبول کردیم و خیال میکردیم بهترین بچه است. اما حالا میبینیم این بچه اصلاحشدنی نیست، این بچه سرکش است، این بچه عصبانی است.» شما میگویید این بچه پیشفعال است، دوقطبی است، روانپریش است، و هزار و یک مورد دیگر. شما همۀ مراحل قانونی فرزندخواندگی را طی میکنید، ولی نمیتوانید دل آن بچه را عوض بکنید. اینجا است که کار روح خدا در کتابمقدس به چشم میآید که با روند فرزندخواندگی دنیا بسیار فرق دارد. به این نکته توجه بکنید: ما با فرزندخواندگی پسران میشویم، ولی با تولد تازه یافتن نیز پسران میشویم. فرزندخواندگی به ما نام و لقب و حق و حقوق میدهد، تولد تازه ذات و سرشت خانوادۀ جدیدمان را به ما عطا میکند، ژنتیک روحانی خانوادۀ جدیدمان را به ما عطا میکند. تأکید آموزۀ فرزندخواندگی بر این است که نشان بدهد ما برگزیده میشویم. این فرزندخواندگی نشان میدهد همۀ گذشتۀ ما محو و باطل میشود، انگار تازه به دنیا میآییم و زندگی تازهای را شروع میکنیم. آموزۀ فرزندخواندگی به این دلیل مهم است که از انتخاب و گزینش و برگزیدگی سخن میگوید، از باطل شدن و از بین رفتن زندگی گذشتۀ ما و از خانوادۀ جدید سخن میگوید، در حالی که همۀ اینها به خاطر تولد تازه است. فرزندخواندگی به ما نام و لقب عطا میکند، اما تولد تازه به ما ذات جدید میبخشد. به عبارتی، اکنون ما نه فقط فرزندخوانده بلکه شریک ذات الهی هستیم. عجب حقیقت حیرتانگیزی! این روحالقدس است که همۀ این کارها را انجام میدهد. اما روحالقدس چگونه این فرزندخواندگی را آشکار میکند؟ همۀ کسانی که از روح خدا هدایت میشوند ایشان پسران خدایند. این حقیقت را میتوانیم برعکس بیان بکنیم: هر که فرزند خدا است از روحالقدس هدایت میشود. نخستین نشانۀ یک فرزندخوانده این است که او با روحالقدس هدایت میشود. کسانی که فرزندخوانده هستند از روحالقدس هدایت میشوند و روحالقدس هادی آنها است و روحالقدس اختیاردار زندگی آنها میباشد. ما از این حقیقت عظیم باخبریم که روحالقدس در ما ساکن شده و در ما زندگی میکند و هادی و راهنمای درونی ما است. اما روحالقدس ما را با اجبار و خشونت هدایت نمیکند، بلکه خودش ما را متمایل میکند تا مطیع و سرسپردۀ هدایت او باشیم. او در ما این گرایش و تمایل را به وجود میآورد و اراده و خواستهها و آرزوها و تمایلات ما را تغییر میدهد. روحالقدس علاقهها و دلبستگیهای ما را از زمین تا آسمان تغییر میدهد. این نامش معجزه است و این جزیی از شریک شدن در ذات الهی است. ناگهان، ما شریعت خدا را دوست میداریم. ما آنچه ذات الهی دوست دارد دوست میداریم. پولس در رسالۀ رومیان فصل ۷ میگوید ما در شریعت خدا خشنودیم. در مزمور ۱۱۹، داوود صد و هفتاد و پنج بار همین را میگوید. این کار روحالقدس است.
چگونه روحالقدس ما را هدایت میکند؟ به دو شکل. یک راه هدایت روحالقدس از بُرون است، به وسیلۀ کتابمقدس. مزمور ۱۱۹:۱۸ میفرماید: «چشمان مرا بگشا تا از شریعت تو چیزهای عجیب بینم.» یعنی حقیقت کتابمقدس را به من نشان بده! این کار روحالقدس از بُرون است به وسیلۀ کتابمقدس. اما شکل دیگر هدایت روحالقدس کاری است که درون ما انجام میدهد که همانا تقدیس شدن میباشد. پس دو راه وجود دارد: بُرونی به وسیلۀ کتابمقدس، درونی به وسیلۀ تقدیس شدن. حالا شما میگویید: «منظور چیست که روحالقدس دل ما را زیر و رو میکند؟» من پاسخش را نمیدانم. فقط میدانم که این یک معجزه است. شما معجزۀ زنده هستید. معجزه فقط این نیست که شما نجات یافتید، تقدیس شدن شما نیز معجزه است، جلال یافتن شما در آینده نیز معجزه است. شما از معجزۀ جلال یافتن باخبرید. شما میدانید، وقتی دیده از جهان ببندید و به آسمان بروید و صاحب بدن جلالیافته بشوید و در حضور خداوند باشید، این معجزهای است که کسی دربارۀ آن بحثی نخواهد داشت. ما میدانیم تولد تازه معجزه است، ولی تقدیس شدن نیز به همان نسبت معجزه است، چون شما به دست روحالقدس از یک جلال به جلال دیگر میروید. در بُرون شما، روحالقدس به وسیلۀ کتابمقدس در شما کار میکند و از درون باز هم این روحالقدس است که شما را تقدیس میکند. به این دلیل است که داوود در مزمور ۱۴۳:۱۰ دعا میکند: «مرا تعلیم ده تا ارادۀ تو را بهجا آورم.» داوود میگوید به وسیلۀ معلمی که درون من است مرا تعلیم بده. مزمور ۱۱۹:۳۵ میفرماید: «مرا در طریق اوامر خود سالک گردان.» یعنی کمکم کن تا راه تو را پیش بگیرم، به قوت روحالقدس. مزمور ۱۱۹ میفرماید: «قدمهای مرا در کلام خودت پایدار ساز.» «مرا به آن سو هدایت نما.» این کار درونی روحالقدس در ما است که معبد او میباشیم. در زبان اصلی، زمان این فعلها حال استمراری است، یعنی همیشه و همهوقت، دایم و پیوسته مرا هدایت نما. هدایت شدن به وسیلۀ روحالقدس فقط مخصوص یک لحظه نیست که حالی به حالی و از خود بیخود بشویم و به خلسه برویم و بعد بگوییم بله، روحالقدس مرا هدایت کرد. کار روحالقدس این نیست که فقط یک لحظه احساسات ما را به جوش بیاورد و به ما وجد و شادمانی لحظهای بدهد. کار روحالقدس طریق حیات و راه و رسم زندگی است، یک معجزۀ ناپیدا است که وقتی ارادۀ شما و خواستههای شما را در راستای ارادۀ خودش پیش میبرد، شما را روزافزون شبیه مسیح میگرداند.
دومین کار روحالقدس این است که شما را صمیمانه به خدا نزدیک میکند. رسالۀ رومیان فصل ۸ آیۀ ۱۵ میفرماید: «روح بندگی را نیافتهاید تا باز ترسان شوید.» وقتی شما تولد تازه نداشتید، وقتی تصویر خدا در شما چنان معیوب و ناقص بود که شما فقط محکوم بودید که در زبالهدان عالم هستی تلنبار بشوید و تا ابد به جهنم پَرت بشوید، شما با ترس و وحشت زندگی میکردید، شما با هراس و دلهره زندگی میکردید، شما منتظر داوری بودید، شما در اسارت گناه بودید، از اینرو، اسیر احساس تقصیر و تشویش و ترس و دلهره و اضطراب و داوری بودید. این زندگی شما بود. اما، وقتی تولد تازه یافتید و روحالقدس کار تقدیس شدن را در شما شروع کرد، برای شما این اتفاق روی داد: شما روح فرزندخواندگی را یافتید. به اعتقاد شماری از الهیدانها، نام برتر روحالقدس «روح فرزندخواندگی» است. اگر بخواهید نامترین نام را به روحالقدس بدهید، باید او را روح فرزندخواندگی بنامید، چون این کار روحالقدس است که ما را عضو خانوادۀ الهی و شبیه اعضای خانواده میگرداند. این کاری است که خدای پدر به روحالقدس سپرده است. در مورد عبارت «روح پسرخواندگی» ما نمیدانیم آیا منظور روحالقدس است یا روح انسان. این عبارت میتواند به یکی از دو روح اشاره داشته باشد، ولی من ترجیح میدهم هر دو روح را در نظر بگیرم، یعنی این روح آن یگانه روح فرزندخواندگی است که به ما روح فرزندخواندگی و توانایی میبخشد که بگوییم: «اَبّا، پدر.» مگر میشود شما به حضور خدای بینهایت قدوس بشتابید و او را «بابا» صدا بزنید؟! واژۀ «اَبّا» به معنی «بابا» است. اینجا حرف صمیمیت با خدا مطرح است. چنین طرز فکری باعث میشد یهودیان از ترس قالب تهی بکنند! مگر میشود؟ خدا قدوس و دور از دسترس است. حالا یک نفر پیدا میشود و او را «بابا» صدا میزند، بدون ترس و واهمه. بله، از ترس و هراس خبری نیست. شما صمیمانه میتوانید به خدا نزدیک بشوید. به نظرم، یکی از خوشیها و شادیهای پدربزرگ بودن این است که نوهها، بیهیچ مانع و محدودیت و قید و بند، به شما ابراز احساسات میکنند و این بسیار زیبا است. بعضی از مردم من را آدم مهمی میدانند، ولی نوههایم مرا آدم مهمی نمیدانند. بعضی از مردم گمان میکنند شناختن من سخت است، ولی نوههایم اینطور فکر نمیکنند. بعضی از مردم گمان میکنند باید فاصلهشان را با من حفظ بکنند، ولی نوههایم اینطور فکر نمیکنند. آیا از این قشنگتر و باارزشتر سراغ دارید که این کوچولوها بدوند و سمت شما بیایند و دستشان را دور گردن شما که پدر و مادر یا پدربزرگ و مادربزرگ هستید بیندازند و بیهیچ مانع و محدودیت و قید و بند به شما ابراز احساسات بکنند؟ نوههایم از سر و کول من بالا میروند و مرا بابا صدا میزنند. واژۀ «اَبّا» دقیقاً به این معنا است. ما بیترس و بیواهمه به حضور خدا میشتابیم، چون روحالقدس، که با تولد دوباره ما را فرزندان نموده و با روند فرزندخواندگی ما را به فرزندی پذیرفته است، راه را برای ما باز کرده تا به پدر آسمانی دسترسی داشته باشیم.
در این روند فرزندخواندگی، روحالقدس خدمت سومی نیز به عهده دارد. روحالقدس نه فقط ما را هدایت میکند با خدا رابطۀ صمیمی داشته، بلکه به ما تضمین میدهد، به ما یقین و اطمینان میبخشد. آیۀ ۱۶ میفرماید: «همان روح بر روحهای ما شهادت میدهد که فرزندان خدا هستیم.» روحالقدس بر روحهای ما شهادت میدهد که فرزندان خدا هستیم. روحالقدس بر ما نازل میشود، در ما ساکن میشود، و در دل ما این حقیقت را تأیید میکند که ما متعلق به خدا هستیم. الان برای شما توضیح میدهم این شهادت از کجا میآید. در روند فرزندخواندگی در روم باستان، هفت شاهد باید حضور میداشتند. هفت نفر باید این داد و ستد را به چشم میدیدند. به چه دلیل؟ به این دلیل که وقتی پدر خانواده از دنیا میرود، فرزندان او، که از آن فرزندخواندۀ وارث اموال و داراییها دل خوشی ندارند، جنگ و ستیزه به پا میکنند و میگویند: «این پسر قانونی پدر ما نیست و ادعای او نامشروع است.» پس لازم است هفت نفر شاهد این داد و ستد رسمی و قانونی باشند تا بتوانند شرعی بودن و حقیقی بودن و قانونی بودن این فرزندخواندگی را تأیید بکنند. ولی ما هفت شاهد لازم نداریم. ما فقط یک شاهد لازم داریم، یعنی روحالقدس که ما را برای روز رستگاری مُهر نموده و این به آن معنا است که ما تا روز رستگاری محفوظ و در امان هستیم. هیچکس نمیتواند میراثمان را از ما بگیرد. میراثمان برای ما محفوظ است و جدا نگاه داشته شده است. این را پطرس میگوید: «میراث بیآلایش که نگاه داشته شده است در آسمان برای شما.» روحالقدس، خودش، آن مُهر است. روحالقدس بیعانه است، حلقۀ نامزدی است، ضمانت است. روحالقدس نوبر است. به عبارتی، روحالقدس، خودش، تضمین است که میراث کامل در راه است. این معنی و مفهوم آیۀ ۱۶ است. او در ما شهادت میدهد که فرزندان خدا هستیم. او بر روحهای ما شهادت میدهد. ما از یک یقین و اطمینان درونی برخورداریم که همهچیز امن و امان است. در یک کلام، این یقین و اطمینان درونی نامش امید است. ما امیدی قوی داریم و این کار روحالقدس است که به ما این امید محکم و استوار را میبخشد.
من روزانه با این ترس زندگی نمیکنم که مبادا به بهشت نروم. این فکر حتی یک لحظه هم به ذهن من نمیآید. دلیلش چیست؟ دلیلش شهادت درونی روحالقدس است که به من امید میدهد. اگر شما کودکی خیابانی بودید یا در یک خانوادۀ خشن و ناسالم و ناهنجار به دنیا آمده بودید، آرزویتان این بود که یک نفر پیدا بشود و شما را به راه درست راهنمایی بکند، یک نفر پیدا بشود و همۀ ترسها و نگرانیهای شما را از شما بگیرد و به شما امید ببخشد. از این مهمتر، آرزویتان این بود که یک نفر پیدا بشود و آیندۀ شما را تضمین بکند. اگر بتوانید چنین کسی را پیدا بکنید، کودکی را خوشحال خواهید کرد. بسیار خوب، حالا شما چنین کسی را دارید و مهمتر از آن این است که خدا این وعده را به شما داده است. او نه فقط شما را به فرزندی قبول میکند، بلکه ذات شما را عوض میکند و بعد شما را در مسیری پیش میبرد که شبیه پدرتان بشوید و به شباهت برادرتان، عیسی مسیح، درآیید. این کار مبارک روحالقدس است. با درک این حقیقت است که او را حرمت مینهیم.
با هم دعا کنیم.
ای پدر آسمانی، در این جلسۀ پرستش، ما به شکلهای فراوانی برکت گرفتیم. ما از شناخت یکدیگر و از مشارکت با یکدیگر و سرود خواندن با یکدیگر و گوش سپردن به زیبایی موسیقی پرشکوه و پرشیدا برکت میگیریم. حالا هم که این حقایق مهم و شگفتانگیز را دربارۀ خودمان شنیدیم باز هم برکت گرفتیم. واقعاً که ما چقدر برکت داریم! ما آنقدر برکت میگیریم که در تصورمان نمیگنجد و البته که همه با فیض است. از تو ممنونیم. نام تو را مبارک میخوانیم و دعا میکنیم ما را تعلیم بدهی ای خداوند. ما همراه با داوود دعا میکنیم که ارادۀ تو را بهجای بیاوریم. مرا سالک راهت بگردان ای روحالقدس، دل مرا مایل بگردان به طریقت. احساسات و خواستهها و تمایلات مرا در اختیار بگیر. مرا از جلال به جلال دیگر ببر تا در تصویر خدا، که با تولد تازۀ روحالقدس در من بازسازی شده، جلال خدا را بازتاب بدهم، تا روز جلال یافتن. برای این خواندگی والا و این هدیۀ شگفتانگیز از تو ممنونیم. ای پدر آسمانی، تو نه فقط مسیح را به ما هدیه دادی، بلکه روحالقدس را هم به ما عطا نمودی تا ما را زنده بکند و ما را رشد بدهد. این عجب معجزۀ پیشروندهای است! باشد که برای این کار همیشه شکرگزارت باشیم. ای روحالقدس مبارک، از تو ممنونیم که در ما زندگی میکنی و این ثمر را بار میآوری. ما قبول داریم که نالایقیم، ولی از صمیم قلب قدردانیم. باشد کاری که تو در ما انجام میدهی به چشم اطرافیانمان جلوهگر باشد تا وقتی به ما نگاه میکنند، مسیح را ببینند. در نام مسیح دعا میکنیم. آمین.
پایان

This article is also available and sold as a booklet.